جف بریجز با طعم نئو نوآر!
نگاهی به فیلم "اوقات بد در ال رویال" تازه ترین ساخته ی درو گادرد
اوقات بد در ال رویال فیلمی در ژانر نئو نوآر و معمایی است که دومین ساختهی سینمایی "درو گادرد" پس از کلبه ای در جنگل (2011) است. کشیشی به نام پدر فلین با بازی تحسین برانگیز « جف بریجز »، یک فروشنده جاروبرقی که خود را "سالیوان" معرفی می کند با بازی «جان هَم»، "دارلین" یک خوانندهی زن سیاهپوست با بازی « سینتیا ایریوو » و " امیلی سامراسپرینگ " با بازی « داکوتا جانسون » چهار نفری هستند که هر کدام به منظوری خاص به هتل ال رویال آمده اند. "مایلز" پسرک هتل دار با بازی « لویس پاولمن » هر یک را به اتاقی راهنما می شود و در ادامه شخصیت های دیگری از جمله " رز سامراسپرینگ " با بازی « کیلی اسپینی » و " بیلی لی " با بازی « کریس همسورث » به داستان وارد میشوند. خیلی زود در می یابیم که ماجرا به آن سادگی که به نظر می رسد نیست!
"ال رویال ساختمانی است در دو ایالت." این جمله ایست که مایلز هر بار هنگام استقبال از یک میهمان بر زبان می راند. هتل ال رویال ماهیتی دو گانه و دورگه دارد. خط قرمز رنگ مرز دو ایالت، درست از وسط هتل عبور می کند. گویی این دوگانگی نشانهی حضور توامان دو عنصر کاملا متضاد و متناقض در جهان داستانی فیلم است.
در همان دقایق آغازین در می یابیم که سالیوان آنگونه که خود ادعا می کند، یک فروشندهی جاروبرقی نیست و با سپری کردن دقایقی از فیلم به یافتن میکروفونهای متعدد ( هجده میکروفون در یک اتاق! )، علامت سوال بزرگی در ذهن مخاطب ایجاد می کند. فیلم تلاش میکند ارجاعاتی سیاسی و اجتماعی به وقایع تاریخی آمریکا داشته باشد. به عنوان مثال در صحنه ای که سالیوان برای برداشتن کلید راهرو به پذیرش میرود، بی آنکه کسی در پذیرش حضور داشته باشد تلویزیون روشن است. انگار قرار است تصویر نیکسون و در ادامه تصویر کشته شدن برنارد وبر و همسرش، بدون هیچگونه زمینه و ضرورت دراماتیک به فیلم الصاق شود.
راهرویی مخفی که در پشت اتاقها قرار دارد، همچون قسمت ناهشیار روان آدمی، بی آنکه دیده شود هست. جایی که اسرار میهمانان در آنجا ربوده میشود و مایلز به طور موردی و بر حسب دستور مالکان هتل، به فیلمبرداری از حریم شخصی میهمانان می پردازد. اما اوقات بد در ال رویال در ادامه، راه هرگونه تفسیر روانشناختی را بر مخاطب می بندد و از اشارات و کدهایی که می توانست به ایجاد لایه های معنایی عمیق تر منجر شود، به حداقل هایی بسنده می کند و امکان شکل گیری یک زیر متن قدرتمند را از فیلم سلب می کند.
یکی از وجوه برجسته ی فیلم روایت غیر خطی و درهم ریختهی آن است. رفت و آمد های متعدد به گذشته و حال و تمهیدات روایی گوناگون، تلاش میکنند داستان را از یکنواختی برهانند. به طور مثال صحنهی قتل سالیوان که در حقیقت یک مامور ویژه با نام واقعی " برادبک" است، از چند منظر روایت می شود. یک بار در روایت خود برادبک، دیگر بار در روایت مایلز و در آخر از منظر دارلین. اما این تنها رویداد فیلم است که از این رویکرد روایی بهره می برد و از راویان متعدد و منظرهای روایی گوناگون بهره می برد و دیگر هیچگاه این شگرد روایی مورد استفاده قرار نمی گیرد.
فیلم به دلیل نمایش عریان خشونت و پیرنگ آن با آثار کوئنتین تارانتینو مقایسه شده است. هر چند میتوان در ظاهر به شباهت هایی دست یافت، اما بیش از وجوه تشابه، این وجوه افتراق هستند که خود نمایی میکنند. یکی از پررنگ ترین وجوه تمایز فیلم با آثار تارانتینو در داستان پردازی و شخصیت پردازی است. آدم ها در ال رویال به کاراکتر بدل نمیشوند و هر کدام یادآور تیپ های آشنایی است که در سینمای نوآر و نئو نوآر به چشم می خورد.
حضور ناگهانی بیلی لی با بازی کریس همسورث، فیلم را به دو پاره تقسیم می کند و پارهی دوم به هیچ روی پاسخ انتظارات و پرسشهایی را که در نیمهی نخست ایجاد می کند نمیدهد. کشته شدن امیلی سامراسپرینگ، قطع ناگهانی برق و درگیری پدر فلین با بیلی لی و اتفاقاتی که در پایان فیلم می افتند، از وجه علت و معلولی قدرتمندی برخوردار نیستند و پرسش های زیادی را در ذهن مخاطب بی پاسخ رها میکنند. واکنش غیر منتظرهی مایلز که ناگهان در شمایل یک تک تیرانداز، داستان را از وضعیتی که در آن گرفتار است نجات میدهد و کشته شدن همه ی آدم بدها در چند ثانیه از دیگر شگفتی های فیلم است. مرگ مایلز بر روی مرز دو ایالت و صحنه ی اعتراف او و بخشیده شدن توسط پدر فلین، بیش از آنکه تاثیر گذار باشد، به هجو یک موقعیت شبیه است.
آخرین فیلم درو گادرد لحظه هایی را رقم می زند که از حد لحظه فراتر نمی روند و قادر به ایجاد یک پیوستار ارگانیک و پیکره وار نیستند و هر چند بالقوگی های بسیاری برای تبدیل به یک فیلم ماندگار را دارد، اما در نهایت می توان گفت که اوقات بد در ال رویال از نظر مانایی و در یادماندگی با چالش جدی روبه روست و نمی تواند همچون آثار تاثیر گذار سینما، جایی را در خاطر تماشاگرانش به خود اختصاص دهد.
رسول حائز
- ۹۸/۰۳/۱۸